کچل شدم ...
تلویزیون داره پیام بازرگانی قبل از شروع سریال تا ثریا رو پخش می کنه، حواست هست که نزدیک اومدن باباست گوشی منو برمیداری و می گی "الو بابايي زود بيا، زودي بيا، اينجا بيشين، ثريا شرو شوده" دو تا پشتی که کنار کمد توی سالن جفت هم تکیه دادم رو تکون میدی و بینشون فاصله میندازی و بعد به زحمت میری اون وسط و می گی "خونه نيکايه مان بیا(وقتی عجله ای میخوای چیزی بگی می گی مان به جای مامان) ... اومدیم مهمونی ..." یه کمی که می گذره و متوجه میشی جا به جا شدنت سخته داد می زنی و میگی "دير کردم(گير کردم) .... مان تمت کن (مامان کمک کن)" یه پلاستیک بر میداری و چیزی رو که توی دستته رو می ذاری اون تو و می گی "کردیم پلاتتيک" برات گفتم که ميخوايم بريم کيش...